زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه السلام
پـرسـتـوی حــریـم کـبــریـایـم کــبــوتـر بــچــۀ آل عــبــایــم نمی ترسم اگر بارد به من تیر که من با تـیـر بـاران آشـنـایـم انا بن المجـتبی، ابن المصائب بـلـی مـردم یـتــیـم مـجـتـبـایـم غـم بابا، غـم عمه، غـم طـشت خــدا دانـد نـمـیسـازد رهـایـم اگر تیغی به دست آرم ببـیـنـند کـه مـن نـوبـاوۀ شـیـر خـدایـم عمو فرماندۀ عشق است و من هم بسیجـیاش به دشت کـربـلایـم دگر رزمنـدهای بـاقـی نـمانـده به غیر از من که یاریاش نمایم بـه قــرآن الـهـی کـوثــرم مـن بـه قـرآن حـسـیـنـی هـل اتـایم عـمـو بـوی پـدر دارد هـمیشه عمو بـوده پـدر عـمـری برایم عمو احساس من را درک میکرد عـمو میداد با رویـش صفـایم عمو در قلب من عمری طپیده عمو داده خـودش درس وفـایم عـمـوی مـهـربانـم جـای بـابـا پـسر میکـرد هـمـواره صدایم خوشم رنگ عمو گیرم در این دشت ز خـون سرخ این دست جدایم خوشم بر سیـنۀ او جان سپارم الـهـی کـن اجـابت این دعـایـم |